آرام بخش

ساخت وبلاگ

از مغازه خسته و ناراحت اومد خونه 

وضو گرفت و بدون اینکه لامپ اتاقو روشن کنه رفت روی تخت دراز کشید 

رفتم پیشش میگم چیشده؟ 

میگه فعلا بشین پیشم بعد میگم بهت 

نشستم کنار تخت 

دستامو گرفت و چشماشو بست 

چند دقیقه گذشت میخاستم بلند شم براش آب بیارم گفت بمون هیچی نمیخام 

یکم که گذشت شروع کرد به حرف زدن 

خوشحالم که وسط هر گرفتاری و شلوغی زندگی بازم ته تهش دلمون به وجود هم خوشه 

میدونیم هر سختی هم که باشه همین که همو داریم بزرگترین دلیل برای ادامه دادنه... 

جغد...
ما را در سایت جغد دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 0sedayesokoot0013 بازدید : 85 تاريخ : چهارشنبه 29 آذر 1396 ساعت: 1:31