جغد

ساخت وبلاگ

اول ابتدایی که بودم شبا قبل از ساعت 9 میرفتم بخوابم که تا 9  خوابم برده باشه و ازونور ساعت 5 صبح بیدار شم و سر فرصت صبحانه مو بخورم و لباس بپوشم و بشینم برنامه کودک نگاه کنم تا ساعت 7 که برم مدرسه...
اونقدر برام مهم بود که اگه شبی دیر میخوابیدم یا اینکه خوابم نمیبرد گریه میکردم چون میترسیدم خواب بمونم
گذشت و گذشت تا آخر دبیرستانم به همون منظمی نموندم اما در کل حساس بودم
ترم 3  دانشگاه که به جمع متاهلا پیوستم برنامه یکمی عوض شد و همسر نمیذاشت زود بخوابم خیلی وقتا سر این مسئله دعوامون هم شد
اون مدت بیشتر بخاطر اینکه خواب کافی داشته باشم تا فرداش جون بمونه برام برای کلاسای صبح تا شب حساس بودم ...
گذشت تا وارد زندگی مشترک شدیم و کلا روز و شبو گم کردیم
منی که به این امید بودم روی همسر تاثیر مثبت بذارم و متقاعدش کنم شبا دیر نخوابیم برعکس شد و همسر روی من تاثیر منفی گذاشت
دیگه همه چیزو تجربه کردم
مثلا ساعت 2 شب خوابیدن و 4صبح بیدار شدن و درس خوندن تا 7 و بعدش رفتن دانشگاه و یه کله تا شب کلاس داشتن
مثلا شب امتحان کلا نخوابیدن و صبح با چشمای پف کرده رفتن دانشگاه و روزه گرفتن و دوتا امتحان  سنگین پایان ترم دادن
چقد عوض شدم ...
امروز صبحم چشمامو که باز کردم سر درد عجیبی داشتم که کم کم حالت تهوعم اضافه شد و مجبور شدم دراز کشیده درس بخونم
الانم دو صفحه از امتحان فردام مونده هنوز تمومش نکردم اما دلم خواست بیام بنویسم
امتحانام که تموم بشه تلافی این بیدار خوابی هارو درمیارم
باید یه پکیج خواب اساسی برای بعد امتحانم در نظر بگیرم ....

جغد...
ما را در سایت جغد دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 0sedayesokoot0013 بازدید : 84 تاريخ : سه شنبه 23 خرداد 1396 ساعت: 3:13